تکرار روزها
تکرار واژه ها
تکرار ماه ها
روزی برای تو خواهم نوشت عزیز
تکرار کوچه ها
تکرار گام ها
باقلب خسته ام
با قلب پاره ام
دشمن شده عزیز
تکرار ضربه ها
در پیش روی من یک راه مانده است
تکرار عشق ها
تکرار راه ها
در پشت واژه ها
مردی نشسته است
خسته از این قلم
خسته ز واژه ها
تکرار می شود
باران چشم من
باران خستگی
آه شکستگی
تکرار سطر ها
تکرار این حروف
خسته شده قلم
از عشق بی فروغ
روزی برای تو خواهم نوشت عزیز
پایان این قفس
پایان خستگی
پایان این همه تکرار زندگی
پایان زندگی پایان خستگی
تکرار می شود
سرمای این صدا
در بین صخره ها
در بین کوه ها
پایان زندگی پایان خستگی
پایان خستگی پایان زندگی
خسته شدم خدا از این همه حروف
اصلا خودت ببین در بین این سطور
"تکرار می شود" تکرار می شود
خسته شدم خدا از دست این همه
تکرار می شود تکرار می شود
راه فرار نیست
گر می کنی فرار
تکرار می شود تکرار این فرار ...